جایگاه دنیا و آخرت در اخلاق اسلامى
بدست admin • 9 فوریه 2011 • دسته: مقالاتمفاهیم دنیا و آخرت در معارف حضور برجستهای دارند، حضوری که علیالعلوم با مذمّت دنیا و بزرگداشت آخرت توأم است. این دو مفهوم در دستگاه اخلاق دینی اسلام نقش مهمی را ایفا میکنند و بدون تبیین و درک این دو، نمیتوان در فهم اخلاق اسلامی توفیق چندانی یافت. این نوشتار کوششی است برای تبیین جایگاه دنیا و آخرت در اخلاق اسلامی.
یکی از بنیادیترین آموزشهای دین، «یادِ آخرت» است. انبیاء الهی برای تذکر آخرت مبعوث شدهاند، و نه برای آراستن دنیا. لذا هر چیز که آخرت را از یاد آدمی میبرد، مذموم است. اما آخرت به چه معنایی است؟ آیا آخرت به حیات بعد از مرگ اطلاق میشود؟ واژه مقابل آخرت، دنیا است. مفهوم دنیا چه معنایی دارد؟ آیا مراد از دنیا در معارف دینی ما همین حیات در روی زمین است؟ آیا زندگی کردن در جهان مادی-فیزیکی فسادآور است؟ اگر آری، چرا خداوند ما را در «لانه فساد» خانه داده است؟
قرآن کریم به تکرار از حیوه الدنیا (زندگی دنیا) سخن میگوید، و آن را در تقابل با دارالاخره (سرای آخرت) قرار میدهد. در طرح مفهوم حیوه الدنیا، قرآن کریم همواره لحنی منفی دارد:
وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (سوره انعام ء ۳۲ )
“زندگانی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست، و سرای آخرت برای پارسایان بهتر است.”
آیا دربیان قرآن کریم، زندگی در دنیای مادی وطبیعت مذموم است؟ آیا زیست در روی کره خاکی مطلوب نیست؟ پاسخ این سؤالات منفی است. دنیا مادی که در آن زندگی میکنیم، نعمت خداوند است. اشیاء و اجسام و موجودات مادی طبیعت، آیات ونشانههای خداوند میباشند:
وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… ( سوره شوری، آیه ۲۹ )
“از جمله نشانه ها، آیات او، آفرینش آسمان ها و زمین است…
عبارت “مِن آیاتِه” در ارتباط با پدیدههای مادی و طبیعی در قرآن کریم فراوان بکار رفته است. پدیدههای مادی ، نشان از خداوند دارند، و جهان مادی جلوهای از تجلیات متعدد خداوند است.
اراده خداوند به این تعلق گرفته است که انسان درهمین دنیای مادی زیست کند و از طریق زیست در بطن طبیعت مادی، حیات معنوی پایدار خود را تأمین کند. نکته کلیدی این است که در قرآن کریم هرگاه سخن از”حیوه الدینا” میرود، جغرافیا مراد نیست. دنیا و آخرت دو صفت هستند. دو نقطه مختلف جغرافیایی و دو اقلیم نیستند.
به عبارت دیگر،هنگامی که دنیا وآخرت درمعارف دینی مطرح میشوند، سخن از چگونه زیستن و چگونه زندگی روزمره را سازماندهی کردن و چه الویتهائی را در زندگی انتخاب کردن است . قرآن کریم در طرح مقوله حیوه الدنیا، مسئله جهت گیری در زندگی را توصیف میکند، وحیاتِ مادی و خاکی این جهانی را مراد ندارد. در روی کره خاکی، هم میتوان دنیایی زندگی کرد، و هم آخرتی.
همانگونه که اشاره رفت، دیدگاه قرآن کریم در خصوص دنیا منفی است و از همین رو در معارف دینی ما سخن از ذمّ دنیا میرود. “حُبّ دنیا مذموم است”، دلبستگی و دوستی دنیا بد است. اساساً، حب دنیا سرچشمه غالب رذائل اخلاقی است.
قرآن کریم تصویر روشنی از حیوهالدنیا بدست مىدهد:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ…..وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (سوره حدید آیه ۲۰ )
”بدانید که زندگانی دنیا عبارت است از بازی و هوسرانی و آرایش و فخرفروشی بر یکدیگر و کثرت طلبی در ثروت و فرزند… زندگانی دنیا جز متاعی فریبنده نیست.”
حیات دنیا چگونه تعریف مىشود و نمودهای آن چیست؟ لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر. اینها اوصافی هستند که هرگاه در زندگی انسان غالب شدند، انسان و دنیای او را فاسد میکنند.
این امور عین دنیای مذموم است که سرگرم شدن به آنها زندگی را جهنم مىسازد. افزون طلبی و خودبرتربینی و فخرفروشى مذمومند و اگر محور زندگی و قائمه حیات آدمی گردیدند، آدمى را تباه مىسازند. لذا زندگی در بطن طبیعت مادی مفهوم نیست، مذمت در این است که آدمى شأن و ماهیت دنیا را نشناسد.
عبارت ” وَمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ” در انتهای آیه فوق الذکر، پرده از ماهیت دنیا برمیدارد. غرور در زبان فارسی گاهی به معنای تکبر ورزیدن و نخوت بکار مىرود. اما در معنای قرآنی، غرور یعنی فریفته بودن و فریب خوردن. فریب کجا و چگونه شکل میگیرد؟ وقتی که انسان حقیقتی را وارونه و معکوس (Upside Down) ببیند.
یکی از فریبهای بزرگی که انسان میخورد این است که امور ناپایدار را پایدار تصور میکند. برای مثال: شهرت، مقام، ثروت، جوانی، زیبائی فیزیکی همه اوصافی عرضیاند (Incidental)، مىآیند و میروند. ناپایداری در کـُنه وجودشان است. اما انسان فریب خورده از ماهیت ناپایدارشان غافل است. چنان دلبسته و دربند آنهاست که گوئی آنها را همیشه با خود خواهد داشت. در حالی که این امور تاریخ انقضاء و مدتی اعتباری در تقدیر خود دارند. چسبیدن به دنیا یعنی چسبیدن به ناپایدارها. دلبستگى به دنیا یعنی دلبستگی به اموری که فناپذیرند.
در معارف دینی، شیطان و کارگزارانش یاد دنیا را در آدمی القا میکنند، که همانا آراستن و جلوه دادن به امور ناپایدار است. اساساً، معکوس و وارونه جلوه دادن امور یکی از رسالتهای شیطان است. در اسطوره رانده شدن شیطان از درگاه خداوند پس از تمردش در سجده به انسان، شیطان وعده میدهد:
لأزَیننَ لهُم فی الارض “در روی زمین امور را برای آدمیان تزئین خواهم کرد.”
چنان که در اغوای آدم و همسرش در خوردن میوه ممنوعه چنین کرد، و با فرزندانشان نیز در طول تاریخ:
” وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ …” (سوره انفال، آیه ۴۸)
“شیطان اعمال آنها را برایشان زینت بخشید…”
تزئین شیطان، بد را خوب جلوه دادن، و زشت را زیبا نمودن است. این وارونه سازی حقایق یعنی فریب. جهانی که بر فریب استوار گردید، دارالغرور مىشود. کسانی که راه نفوذ شیطان را در وجودشان هموار میکنند وبه آن فریبگر، میدانی برای عرض اندام و جولان میدهند، زیانکارند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ؛ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ( سوره کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ )
“بگو خبردارتان بکنم که چه کسانی بیش از همه ضرر میکنند؟ آنان که در زندگیشان کوششهای عبث میکنند و خود میپندارند که کاری نیکو میکنند.”
این گروه از آدمیان حقایق را وارونه فهمیدهاند. انرژیها و کوششهایشان را صرف تجارتی کردهاند که سودی ندارد. گرانمایهترین سرمایه آدمی، عمر است. عمر، سرمایه است و دنیا محل تجارت. با این سرمایه چه تجارتی کردن، ممدوح یا مذموم بودن آن را رقم مىزند. سخن مولوی در این باب شنیدنی است:
چیست دنیا، از خدا غافل بُدن نه قماش و نقده و میزان زن
مال را کز بهر دین باشی حمول نعم مال صالح خواندنش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است آب اندر زیر کشتی پشتی است
مثنوی دفت اول ابیات ۹۸۵ – ۹۸۳
اشاره به این حدیث از پیامبر اکرم دارد “نعم المال الصالح للرحل الصالح” ؛ “مال خوب، برای انسان خوب، خیلی هم خوب است” این سخن پیامبر را مقایسه کنید با آیه ۱۰ در سوره آل عمران :
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (سوره آل عمران، آیه ۱۰)
“کافران را اموال و فرزندا نشان از عذاب الهی باز نمی دارد. این ها همگى هیزم جهنماند.”
دو رویکرد متضاد به مال و منال. یک جا مال، نعمت نامیده میشود، وجای دیگر زحمت و هیزم جهنم: اساساً در اندیشه اسلامی، مال فی نفسه خنثی است، همانگونه که به تعبیر مولوی آب دریا خنثی است. آب هم میتواند مایه نجات باشد و هم مایه هلاک. تا هنگامی که آب دریا در زیر کشتی قرار دارد، آب نقشی مثبت دارد و خادم اهل کشتی در رفتن به سوی مقصد است. اما همین که کشتی سوراخ بشود و آب وارد کشتی گردد، همان چیزی که تا لحظهای پیش خادم بود، خائن میشود و مایه هلاکت اهل کشتی.
مال و سایر مظاهر جهان مادی خنثی هستند. آنچه که مال را نعمت میکند یا نقمت، نحوه استفاده از آن است. مال، اولاد، مدرک تحصیلی، شغل و مقام اگر مایه تکاثر و تفاخر و خود بزرگ بینی و سلطه گری باشند، بیماری خودخواهی را در انسان تشدید میکنند و انسان را به عصیانگری و طغیان خواهند کشید. و به جای این که از انسان در رشد و نجات، حرکت به سوی مقصد اعلی و تعالی معنوی دستگیری کنند، مانع و سد راه میگردند وهیزم جهنم انسان میشوند. لذا، تجارت صحیح با سرمایه عمر در این جهان سعادتمندی و فلاح به ارمغان میآورد، و تجارت غلط خسران و زیانکاری!
در همین رابطه مولوی تمثیل زیبایی بکار برده و دنیا را به حمام تشبیه میکند. میگوید که حمام دو وجه یا جلوه دارد. یکی وجه درونی حمام است که شامل آب گرم و لیف و صابون است، همگی به کار شستشو و تمیزی میآیند. دیگری وجه بیرونی حمام است که همان کثافات و چرکهاست. مولوی میگوید که انسانها با حمام دوگونه برخورد میکنند. گروهی از حمام جهت شستشو و تمیز کردن خود استفاده میکنند و آلایشها و کثافاتشان را در آنجا میشویند. این گروه ماهیت و شأن حمام را بدرستی درک کردهاند. از حمام همان استفادهای را میکنند که حمام برای آن تعبیه شده است. گروه دوم ماهیت و شأن حمام را درست درک نکردهاند، کیسههایشان را به حمام میبرند و از کثافات و چرکها پُر میکنند و به یکدیگر فخر میفروشند که من از تو بیشتر دارم! به تعبیر قرآن کریم، اینان فریب خوردگان شیطانند و غافلون.
لذا حمام کارکردی دو گانه دارد: شستشوی در آن کاری آخرتی است، و به دوش کشیدن کثافات و چرکهایش کاری دنیای.
نتیجه مهمی که از مطالب فوقالذکر حاصل میشود این است که در اندیشه اسلامی، دوالیسم (Dualism) دنیا-آخرت به این معنا که دستهای از افعال و امور دنیای است و دسته دیگر آخرتی، وجود ندارد. یک امر واحد هم میتواند دنیائی باشد، هم آخرتی. سمتگیری و جهت است که ماهیت دنیایی یا آخرتی آن را مشخص مىسازد. شخصی از امام صادق(ع) سؤال کرد که: ما واقعاً دنیا را دوست داریم. امام فرمود: با آن چه میکنی؟ سئوال کننده گفت: “نکاح میکنم و حج میگذارم و برای خانوادهام تأمین معاش میکنم و به برادران میبخشم و به مستمندان صدقه میدهم. امام فرمود: این امور از دنیا نیست، از آخرت است.
منظور امام صادق(ع) این است که تنها نماز و روزه و عبادت کارهای آخرت گرایانه نیست، بلکه ازدواج و کار حرفهای حلال برای تأمین معیشت هم در حقیقت برای تأمین آخرت است. این قبیل امور هر چند برای تأمین حوائج مادی و تسهیل زندگی این جهانی است، اما جهت گیریشان آخرتی است.
کار حرفهای و کسب درآمد اگر با پایمال کردن حقوق دیگران توأم باشد و به تکاثرطلبی منجر شود، امری دنیایی است. اما اگر برای تأمین معیشت و رزق و روزی پاکیزه و دادن صدقات و انفاق باشد، کاری آخرتی است و پرداختن بدان عین عبادت. یا به تعبیر دلنشین مولوی:
چیست دنیا، از خدا غافل بدن نه قماشی و نقده و میزان و زن (مثنوى، دفتر اول، بیت ۹۸۳)
لذا، مذمت در زندگانی این جهانی و زیستن در بطن طبیعت مادی نیست، بلکه مذمت در عدم شناخت ماهیت دنیاست. در معارف دینی ما از دنیا به مثابه “پل” یاد می شود که وسیله ای است برای “عبور”. اما این که “پل” برای عبور موقت است، دلیل این نمیشود که آن را تحقیر یا ویران کنیم. بلکه آن بینشی را باید تحقیر کرد که دعوت به ساختن منزل ابدی بر روی پل میکند، و این نشان از عدم درک صحیح ماهیت و شأن “پل” دارد.
دنیاگرایان از ماهیت ناپایدار دنیا غافلند و در توّهم جاودانگی آن غوطهورند، و لذا جهان خاکی را اقامتگاه میانگارند و نه توقفگاه. انسانی که شأن توقفگاه را شناخت، به گونهای خاص زندگی میکند. رویکردش به زندگی و اولویتهایش تفاوت کیفی پیدا میکند با آن کس که جهان خاکی را اقامتگاه میپندارد. به عنوان یک قاعده، رفتار و کردار آدمی همیشه متناسب است با فهمش از ماهیت دنیا. آن کس که ماهیت دنیا را بر ناپایداری و فنا میبیند، زندگیش بر اصولی متناسب با این فهم قوام و سامان مییابد. لذا او تن به هر خفت و ذلتی در امرار معاش نمیدهد، دروغ و تملق و چاپلوسی و حقکشی برای کسب مقام و منال نمیکند. از این روست که بدرستی در علم اخلاق، حُبّ دنیا را سرچشمه غالب رذائل اخلاقی میدانند.
به تعبیر پیامبر اکرم، مهمترین وصف این جهان “مزرعه بودن” است (الدنیا مزرعه الاخره). اسلام پیروانش را به تخاصم با مال التجاره و سرمایهاش دعوت نمیکند، و کشاورز را به دشمنی با مزرعهاش نمیخواند. مذمت در این است که انسان به جای این که در مزرعهاش بکارد، آن را بفروشد و بر باد دهد.
و همانگونه که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود، آدمیان با جهان به دو گونه برخورد مىکنند:
”البصیر منها متزود و الا عمی لها یتزود” ؛ “بینایان از آن توشه میگیرند و کوردلان برای آن توشه تهیه میکنند.”
اهل بصیرت، دنیا را سوختِ رفتن میکنند و از آن در خدمت کمال معنوی و روحیشان بهره میجویند، و لذا دنیا برای آنهاست. اما غافلان سرمایه زندگیشان را مصروف تزئین و آراستن دنیا میکنند، و لذا آنها برای دنیایند. گروه اول از بند دنیا رها شدهاند، و گروه دوم در بند دنیا اسیرند. عارف ایرانی مسلمان، شیخ ابوسعید ابیالخیر جوهر بحث را در یک جمله کوتاه بیان کرده: “بنده آنی که در بند ِآنی”
شخصیت هر انسانی نشان از دلبستگیهایش دارد. اولویتها و دغدغههایش در زندگی روایت دلبستگیها و دلمشغولیهایش را میکنند. انسان دلبسته هر چه بود، در بندِ همان و بندهء همان است.
اسلام پیروانش را به دلبستگی به پایدارها و فناناپذیرها (آخرت) دعوت میکند، و از در بندِ ناپایدارها و فناپذیرها (دنیا) برحذر میدارد. افسردگی و تیرهگی وجودی به دنبال دلبستگی به ناپایدارها میآیند، همانگونه که طراوت و طربناکی و روشنی وجودی با دلبستگی به پایدارها قریناند.